خم کردن. تعویج. (یادداشت مؤلف). پیچانیدن. معوج کردن. خمانیدن. خم دادن. (فرهنگ فارسی معین). خل کردن. دوتا کردن. دولا کردن: شاخس الشعاب الصدع، کج کرد کاسه دوز شکاف را پس التیام نپذیرفت. (منتهی الارب). - کج کردن راه، از راه بگردیدن. از سوی دیگر رفتن. از راه اول منحرف شدن و به راه دیگر روی آوردن. - کج کردن گردن، خم کردن گردن بعلامت تقاضا و خواهش: پی زر کج نکنم گردن خود چون نرگس خرقه بر خرقه ازان دوخته ام همچو بصل. وحشی
خم کردن. تعویج. (یادداشت مؤلف). پیچانیدن. معوج کردن. خمانیدن. خم دادن. (فرهنگ فارسی معین). خل کردن. دوتا کردن. دولا کردن: شاخس الشعاب الصدع، کج کرد کاسه دوز شکاف را پس التیام نپذیرفت. (منتهی الارب). - کج کردن راه، از راه بگردیدن. از سوی دیگر رفتن. از راه اول منحرف شدن و به راه دیگر روی آوردن. - کج کردن گردن، خم کردن گردن بعلامت تقاضا و خواهش: پی زر کج نکنم گردن خود چون نرگس خرقه بر خرقه ازان دوخته ام همچو بصل. وحشی